۱۳۹۰ آذر ۲۴, پنجشنبه

بیورن سیگارشو کشیده ؛از بیرون برگشته و حالش گرفته است. زیر لب غرولندی میکنه و میگه هوا گرمه معلوم نیست پس این برف لعنتی کی میخواد بیاد.

زیر لب لبخندی میزنم و میگم : شاید شب کریسمس. توی دلم میگم اگه همینجوری بریم جلو و شب ژانویه رو هم بگذرونیم ایشالا امسال برفو نبینیم. آخ که چه حالی میده خدا.

بیورن ناراحته از اینکه امسال هنوز برف نیومده

من خوشحالم از اینکه هنوز تا الان برفی نیومده

و خدا شاید مونده که چجوری دل همه بنده هاشو با هم شاد کنه.

آخ که اگه امسال برف نیاد ...


هیچ نظری موجود نیست: